“اولین باری که امتحانش کردم سال سوم کالج بودم. از یه نفر تو کتابخونه خریدمش. دانشجوی تئاتر بودم و بخاطر اجرای سال آخرم به شدت تحت فشار بودم. اون قرص خیلی بهم انرژی داد.یه لیست 7 صفحهای از موسسات بازیگری نیویورک درست کردم و همهی اطلاعاتشون مثل آدرس، تخصص و […]
Year: 2018
سفر کردن های اعتیادآور
“من تو استرالیا بزرگ شدم. تو بیست و سه سال اول زندگیم برای کار و زندگی و مهمونی از محل تولدم بیرون نرفتم. هیچ هدفی برای خودم نداشتم و هرشب درحال خوشگذرونی بودم. اما سال 2007 رفتم ژاپن تا دوستم رو ببینم. اولین بارم بود که سوار هواپیما میشدم، و […]
تشکیل خانواده کار سختیه
“همیشه دلم میخواست خیلی زود پدر بشم و تشکیل خانواده بدم. میخواستم پرانرژی و فعال باشم. دوست داشتم پدر و مادرم بتونن پدربزرگ و مادربزرگ بودن رو تجربه کنن. وقتی من بدنیا اومدم پدرم 33 سالش بود و این همیشه برای من یجورایی معیار محسوب میشد. و متاسفانه 33 سالگی […]
پیگیری زیاد اخبار، دلیل بیماریم شد
“مشاورم گفت دلیل افسردگیم پیگیری اخبار. بنابراین طی 5 سال گذشته من کاملاً این کار رو ترک کردم. قبلاً عادت داشتم روزی 4 ساعت مقاله بخونم. از اول تا آخرِ روزنامه نیویورک تایمز رو میخوندم، غیر از بخش ورزشی.اما بعد تایمز باعث جنگ عراق شد، بنابراین روآوردم به خوندن سایتهای […]
اجتماعی بودن نیاز به تمرین کردن داره
“من اغلب دوستان نزدیکم رو از چهار یا پنج سالگی می شناختم. ما باهم به کمپ تابستانی می رفتیم. تا الان در اولین هجده ساله زندگیم، واقعاً مجبور نشدم آدمهای جدیدی رو ملاقات کنم. اما سال گذشته رفتم کالج در شمال کارولینا، و این اولین باری بود که هیچ کسی […]
دوره ی پزشکی متفاوت من
تازه دانشکده پزشکی رو تموم کردم. الان قصد دارم تخصص بگیرم که فکر میکنم اوضاع سخت تر هم بشه. من شش ساعت در روز کار میکنم. پس باید هر شب وقتی میرسم خونه مطالعه کنم. بعضی از هم کلاسی هام فقط شبی سه ساعت میخوابن.من چند ماهی این رویه رو […]
کالج رفتن بهم ثابت کرد که “من میتونم”
“تو دوران دبیرستان هیچ مشکلی نداشتم، نیاز نبود خیلی تلاش کنم. کلاس پانزدهم بودم. رهبر گروه رژه بودم، و تو خیلی چیزهای دیگه هم از بقیه بهتر بودم. جایی که من بزرگ شدم، کم پیش میاد کسی تو کالج های بیرون از ایالت خودمون قبول بشه. بنابراین وقتی من تو […]
من بیماری کرون دارم
“علائم بیماریم تا هفده سالگی خودش رو نشون نداد. یه روز که داوطلبانه تو یه آشپزخونه خیریه کار میکردم، انقدر معدهام درد گرفت که مجبور شدم یه جا بشینم. و اونجا بود که برای اولین بار اسم بیماری کرون رو شنیدم، که به این معنی بود که رودههام زخم شدن. […]
انجمن زندان ی ها
“هرماه تو زندان یه جلسه برگزار میشه به اسم انجمن زندانیها، که شما میتونی بری پیش هیئت مدیره زندان و اگر پیشنهادی داری مطرح کنی. من داوطلب شدم که نمایندهی سلول خودمون باشم. آخرای جلسه رئیس پرسید که آیا کسی سوالی یا مشکلی داره یا نه. مسابقات فینال NBA اونموقع […]