HumansLives
Published on

تشکیل خانواده کار سختیه

Authors

“**همیشه دلم میخواست خیلی زود پدر بشم و تشکیل خانواده بدم. میخواستم پرانرژی و فعال باشم. **دوست داشتم پدر و مادرم بتونن پدربزرگ و مادربزرگ بودن رو تجربه کنن. وقتی من بدنیا اومدم پدرم 33 سالش بود و این همیشه برای من یجورایی معیار محسوب میشد. و متاسفانه 33 سالگی من گذشته.اما این چیزی نیست که من روش کنترلی داشته باشم. تو بقیه جنبه‌های زندگیم با بیشتر کردن تلاشم میتونم پیشرفت کنم، میتونم تمرین کنم، و مهارت‌های جدید کسب کنم. اما هرچی بیشتر برای داشتن خانواده تلاش میکنم، این هدف برام دورتر میشه.خیلی سخته که بخوای یه رابطه رو شروع کنی وقتی از همون اول به بچه فکر میکنی، اینجوری اوضاع پیچیده میشه. زودتر از موعد میری سراغ سوالای اساسی. بنابراین فقط سعی میکنم این موضوع رو از ذهنم بیرون کنم.الان اینجا یه جشن نامزدی دعوت شدم و دیشب از یکی از دوستای قدیمی کالجم خوشم اومد. امروز صبح بهش کمک کردم تا به پسر بچه ‌اش غذا بده. کارم خوب بود. اون خیلی بد غذاس، به همین خاطر باید وانمود میکردم که خودم هم دارم از اون غذا میخورم. مجبور بودم شکلک دربیارم و با قاشق روی دماغش بزنم. اما وادارش کردم صبحانه ‌اش رو بخوره.حدس میزنم غذا دادن به یکی دیگه تجربه‌ی جدیدی بود، اما این اتفاق دوباره این حس رو در من بوجود آورد که: ‘من این رو برای خودم میخوام