“من تو یه شرکت خدمات مالی تو چین کار میکردم. دوست داشتم مردم چین دموکراسی رو تو سیستم هنگکنگ ببینن و ازش الهام بگیرن؛ و به همین دلیل تو دردسر افتادم. تو گوشیم چندتا از عکسهای اعتراضات خیابونی هنگکنگ رو دانلود کردم و تو شبکههای اجتماعی خودم به اشتراک گذاشتم. اما مدیر شرکت از این موضوع باخبر شد. رئیسم از من خواست استعفا بدم و نامهی اظهار پشیمانی که از طرف من نوشته بود رو امضا کنم. اما من این کار رو نکردم و اون هم منو اخراج کرد؛ و برای همهی کارمندای شرکت نامه فرستاد و گفت من یه خائنم. روز بعد پلیس به خونهی من اومد. اونها ازم خون، عکس، اثر انگشت و اثر کف دست گرفتن و جریمهام کردن، بخاطر “ایجاد دردسر”، جرمی که برای اثباتش نیاز به شواهد محکمی نیست. این موقعیت رو برای هرکسی بخوان میتونن ایجاد کنن. مجبورم کردن نامهای رو امضا کنم و تعهد بدم که دیگه دردسر درست نمیکنم. و اگر دفعه بعد اینکار رو بکنم، موضوع به پلیس محلی ختم نمیشه.” (هنگکنگ)
“من تو یه شرکت خدمات مالی تو چین کار میکردم. دوست داشتم مردم چین دموکراسی رو تو سیستم هنگکنگ ببینن و ازش الهام بگیرن؛ و به همین دلیل تو دردسر افتادم. تو گوشیم چندتا از عکسهای اعتراضات خیابونی هنگکنگ رو دانلود کردم و تو شبکههای اجتماعی خودم به اشتراک گذاشتم. اما مدیر شرکت از این موضوع باخبر شد. رئیسم از من خواست استعفا بدم و نامهی اظهار پشیمانی که از طرف من نوشته بود رو امضا کنم. اما من این کار رو نکردم و اون هم منو اخراج کرد؛ و برای همهی کارمندای شرکت نامه فرستاد و گفت من یه خائنم. روز بعد پلیس به خونهی من اومد. اونها ازم خون، عکس، اثر انگشت و اثر کف دست گرفتن و جریمهام کردن، بخاطر “ایجاد دردسر”، جرمی که برای اثباتش نیاز به شواهد محکمی نیست. این موقعیت رو برای هرکسی بخوان میتونن ایجاد کنن. مجبورم کردن نامهای رو امضا کنم و تعهد بدم که دیگه دردسر درست نمیکنم. و اگر دفعه بعد اینکار رو بکنم، موضوع به پلیس محلی ختم نمیشه.” (هنگکنگ)