“پدر من دوتا شغل داره. بعضی وقتا آتش نشانه و بعضی وقتا پلیسه و همراه آدمهای باهوشی که کمکش میکنن با خلافکارا میجنگه.
اون میگه آدم بدها واقعا نمیخوان دزدی کنن، اما مجبورن چون خانوادههاشون فقیرن. اما اگر اونها مواد مخدر بفروشن و بقیه رو مریض کنن پدرم واقعاً دستگیرشون میکنه.
من تصمیم دارم یه روز برای آدم بدها نامه بنویسم به زبان کودکانه خودم و بهشون بگم دیگه خلاف نکنن. میخوام اون نامهها رو بدم به پدرم که هروقت یه خلافکار رو دید بهش بده.
میخوام اینجوری بنویسم: ‘آدمِ بدِ عزیز، اگر دیگه خلاف نکنی، زندگی و خانواده بهتری خواهی داشت. مردم کمکم متوجه میشن که تو آدم خوبی شدی و دوستای بیشتری پیدا میکنی. بعد مردم بهت کمک میکنن، به دیدنت میان، و دیگه به خودت افتخار میکنی که آدم خوبی شدی و خانواده خوبی داری.'”
“پدر من دوتا شغل داره. بعضی وقتا آتش نشانه و بعضی وقتا پلیسه و همراه آدمهای باهوشی که کمکش میکنن با خلافکارا میجنگه.
اون میگه آدم بدها واقعا نمیخوان دزدی کنن، اما مجبورن چون خانوادههاشون فقیرن. اما اگر اونها مواد مخدر بفروشن و بقیه رو مریض کنن پدرم واقعاً دستگیرشون میکنه.
من تصمیم دارم یه روز برای آدم بدها نامه بنویسم به زبان کودکانه خودم و بهشون بگم دیگه خلاف نکنن. میخوام اون نامهها رو بدم به پدرم که هروقت یه خلافکار رو دید بهش بده.
میخوام اینجوری بنویسم: ‘آدمِ بدِ عزیز، اگر دیگه خلاف نکنی، زندگی و خانواده بهتری خواهی داشت. مردم کمکم متوجه میشن که تو آدم خوبی شدی و دوستای بیشتری پیدا میکنی. بعد مردم بهت کمک میکنن، به دیدنت میان، و دیگه به خودت افتخار میکنی که آدم خوبی شدی و خانواده خوبی داری.'”