“بهتر از این نمیتونست باشه. من خیلی خیلی خوشبختم. تمام عمرم پرستار بودم. پرستاری شغل و وظیفه دینی من بود. دارم آماده میشم تا چهلمین کریسمس زندگیم رو با عشقم بگذرونم.
‘جان’ همون کسی هست که من همیشه میخواستم. ما دوتا بچهی فوقالعاده و یه نوهی نه ساله داریم که یه خیابون اونطرف تر زندگی میکنه و عاشق مادربزرگشه. قراره باهم شیرینی درست کنیم، اون میخواد شیرینیها رو تزئین کنه و حتماً همه جا رو کثیف میکنه، اما اصلاً اشکالی نداره.
سگ پیر و کوچولومون ‘پورک’ کف آشپزخونه، کنار پامون میخوابه. اسمش پورک هست چون شبیه سوسیسه. قبل از اینکه ما نجاتش بدیم، هشت سال تو قفس زندگی کرده بود. اون بدشکل و فلجه و -متنفرم از اینکه اینو بگم – بیاختیاری ادرار و مدفوع هم داره. گوشهاش نمیشنوه و چشماش نمیبینه، اما به زندگی ادامه میده، و هروقت بوی گوشت به مشامش میخوره از شدت خوشحالی کنترل خودشو از دست میده.
عاشق زندگیشم. هممون خیلی چیزا از پورک یاد گرفتیم.“
“بهتر از این نمیتونست باشه. من خیلی خیلی خوشبختم. تمام عمرم پرستار بودم. پرستاری شغل و وظیفه دینی من بود. دارم آماده میشم تا چهلمین کریسمس زندگیم رو با عشقم بگذرونم.
‘جان’ همون کسی هست که من همیشه میخواستم. ما دوتا بچهی فوقالعاده و یه نوهی نه ساله داریم که یه خیابون اونطرف تر زندگی میکنه و عاشق مادربزرگشه. قراره باهم شیرینی درست کنیم، اون میخواد شیرینیها رو تزئین کنه و حتماً همه جا رو کثیف میکنه، اما اصلاً اشکالی نداره.
سگ پیر و کوچولومون ‘پورک’ کف آشپزخونه، کنار پامون میخوابه. اسمش پورک هست چون شبیه سوسیسه. قبل از اینکه ما نجاتش بدیم، هشت سال تو قفس زندگی کرده بود. اون بدشکل و فلجه و -متنفرم از اینکه اینو بگم – بیاختیاری ادرار و مدفوع هم داره. گوشهاش نمیشنوه و چشماش نمیبینه، اما به زندگی ادامه میده، و هروقت بوی گوشت به مشامش میخوره از شدت خوشحالی کنترل خودشو از دست میده.
عاشق زندگیشم. هممون خیلی چیزا از پورک یاد گرفتیم.“