“تو دوران بارداریم همه چیز عالی بود تا اینکه ‘هادسون‘ ۱۰ هفته زودتر از موعد و درحالیکه هنوز برای اومدن به این دنیا آماده نبود متولد شد. قبل از اینکه حتی بتونم ببینمش ازم جداش کردن و ۶۷ روز تو اِن آی سی یو-NICU نگهش داشتن. همسرم، نیک، نمیتونست کارش […]
Tag: بچه دار شدن
هالووین و شروع تنهایی من
“یه کم بخاطر تنهایی ‘شانون‘ نگران بودم. همیشه خجالتی بود. هیچوقت مثل اون دوتا بچهی دیگه ام گروه دوستانه نداشت، لیدرِ تشویق گر نبود و ورزش هم نمیکرد. هیچوقت زیاد بیرون نمیرفت. اما بین بچههام از همه دلسوزتر و مهربون تر بود. آدمها و حیوونها رو دوست داشت. دوست داشتنش […]
رهایی از خانواده ، پدرم رو وابسته تر کرده بود
“پدرم هیچوقت راجع به بچگیش زیاد حرف نمیزد. میدونستم که پدر و مادرش الکلی بودن و اون وقتی هنوز سن و سالی نداشته خونه و خانواده رو رها کرده و وقتی به آمریکا رسیده فقط 20 دلار داشته. اولش تو رستوران ‘لیتل سزار‘ ظرف میشسته، بعد تو رستوران ‘دنی‘ گارسون […]
مبارزه مادرم با بیماریش
“وقتی بردنش اتاق عمل فهمیدیم تمام بدنش رو سرطان گرفته. اما حتی اونموقع هم تسلیم نشد. قول داد که دست از مبارزه کردن نکشه. اما این مبارزه فرق داشت، اصلاً آسون نبود. با لوله بهش غذا میدادن. اما اون خیلی زیبا به سمت مرگ قدم برمیداشت. یه آلبوم عکس و […]
نتیجه ی صبوری هایم را گرفتم ..
“سال 1376 وقتی تازه شونزده سالم بود به عقد پسر عمهام دراومدم. دوسال بعدش هم ازدواج کردیم. بعد از یکسال باردار شدم ولی تو ماه چهارم بچهام بدون هیچ دلیلی سقط شد. چند ماه بعد دوباره باردار شدم. آلودگی هوای محل زندگیمون باعث شد آلرژی شدیدی بگیرم و به همین […]
تجربیات فرزندخواندگی
” یه روز قبل از شروع سال آخر دانشگاه فهمیدم که باردارم. پدر و مادرم منو بردن پیش یه وکیل که با مراحل پروندههای فرزندخواندگی آشنا بشیم. اون به ما یه جعبه پر از پوشهها و عکسهای خانوادههایی که میخواستن فرزندخوانده بگیرن نشون داد. من ماهها اون پروندهها رو بررسی […]
اتفاقی با پایانی خوش
“تکنسین سونوگرافی خیلی زود بهمون گفت که بچه دختره. اما بعد مکث کرد و بالاخره ازمون خواست به یه اتاق دیگه بریم. دکترمون خیلی با ملایمت خبر رو بهمون داد. اما بعد ما رو فرستاد پیش یه متخصص که خیلی هم باملاحظه نبود. اونا بهمون گفتن: ‘بچه به اندازه کافی […]
اعتیاد به الکل منو از دخترم دور کرده بود
“بین دوستامون ما اولین زوجی بودیم که بچهدار شدیم. این موضوع باعث شد احساس کنم پیر شدم، شایدم احساس میکردم صلاحیتش رو ندارم. آخرهفتهها تا دیروقت بیرون خونه میموندم، سعی میکردم دوباره مثل بیست سالگیم زندگی کنم. یه کم بعدش دزدکی یه شیشه آبجو با خودم میبردم سرکار، بعد یکی […]
داستان دو مادر مجرد و تنها
“شایعات رو از زبون یکی از دخترای مدرسه شنیدم. گفت یه دخترِ دیگه از دوست پسرم باردار شده. اون قبلاً هم بهم خیانت کرده بود، به همین خاطر احساس کردم راست میگه. یه مدت همه چیز رو انکار کرد و بعد هم تقصیرها رو انداخت گردن اون دختر، اسمش ‘اِستِیسی‘ […]