HumansLives
Published on

اجتماعی بودن نیاز به تمرین کردن داره

Authors

“من اغلب دوستان نزدیکم رو از چهار یا پنج سالگی می شناختم. ما باهم به کمپ تابستانی می رفتیم. تا الان در اولین هجده ساله زندگیم، واقعاً مجبور نشدم آدم‌های جدیدی رو ملاقات کنم. اما سال گذشته رفتم کالج در شمال کارولینا، و این اولین باری بود که هیچ کسی رو نمی‌شناختم. یک سری نمایشگاههای خیابانی وجود داشت که توی اونها می تونستی آدم‌های جدیدی رو ملاقات کنی. یک گروه از بچه‌های خوابگاه رو اونجا دنبال میکردم. چندین بار سعی کردم توی صحبتهاشون وارد بشم اما اینطور به نظر می‌رسید که هر کسی داره با کس دیگری حرف می زنه. سرانجام اونها اون مکان رو ترک می‌کردن و من هم خیابان رو تنهایی بالا و پایین می‌رفتم. تقریباً کل بقیه ترم هم همینطور گذشت. این طولانی‌ترین چهار ماه زندگی من بود. انگار که همه داشتن دوست جدید پیدا میکردن بجز من. یا اینکه قبلا گروهشون رو تشکیل داده بودن و دیگه آدم جدیدی رو توی جمع خودشون نمی پذیرفتن، همش می‌شنیدم که بچه‌ها برای بعد از کلاس برنامه‌هایی میچینن، و این یادآور این بود که بقیه داشتن رابطه‌ای رو باهم میساختن که من نمی تونستم. اغلب وقت آزادم رو تنهایی توی اتاقم می گذروندم. کل آخر هفته رو می‌خوابیدم. احساس میکردم از نظر اجتماعی شکست خوردم.اخیراً به یک مدرسه نزدیک خونه انتقال پیدا کردم و اوضاع بهتر شده. چند تا چهره جدید اونجا بود که این کمک کننده بود برام. اما بازم یاد گرفتم چطور دوست پیدا کنم و به چند تا گروه ملحق شدم. خودمو مجبور می کنم بیشتر بیرون برم. دارم با آدم‌ها سازگارتر می شم و دارم سعی میکنم وقتی کسی به دعوتی ‘نه’ میگه من به خودم نگیرم. امسال دوستان جدیدی رو ملاقات کردم. و** متوجه شدم که اجتماعی بودن واقعاً اون چیزی نیست که تو هستی. اجتماعی بودن چیزیه که باید تمرین بشه.**“