- Published on
زندگی با ثبات میخوام
- Authors
“من فقط میخوام همه چیز دوباره به حالت عادی برگرده. من میانسالم، سنم از پنجاه سال بیشتره و فقط دلم میخواد یه زندگی با ثبات داشته باشم. دوست دارم اقساطم رو پرداخت کنم و بازنشست بشم، نمیتونم بابت چیزهایی که اوضاع رو بدتر میکنه پول خرج کنم.من تو یه مرکز خرید کار میکنم، الان نزدیک کریسمس هست که خیلی برای شغل ما مهمه. وقتی اعتراضات خیابونی شکل میگیره ما مجبور میشیم مرکز خرید رو ببندیم. هر روز داره تعداد توریستها کمتر میشه، مخصوصاً توریستهای چینی. فروشگاههای ما از پس اجاره مغازه برنمیان، و به زودی مجبور میشن تعطیل کنن. بیشتر معترضین خیلی جوان هستن. شاید اگر منم همسن اونها بودم بهشون ملحق میشدم. من براشون احترام قائلم و میدونم چه شرایطی دارن، اما اونها نمیدونن مسئولیت داشتن یعنی چی.اونها ازدواج نکردن، بچه ندارن و خیلیهاشون از والدینشون پول تو جیبی میگیرن. وقتی آدم مسئولیتی نداره، رویاپردازی و ایدهآلگرایی آسونه. من همیشه فکر میکردم هنگکنگ جزئی از چین هست و زندگی با ثبات بهتر از فقره.** اما دموکراسی به چه دردی میخوره وقتی آدم پول نداره؟ اونها شاید بگن ما ثروت رو با ایدهآلها مبادله کردیم. اما فقط بحث پول نیست، بحثِ مسئولیته. وقتی به سن من برسن درک میکنن**.”(هنگکنگ)