- Published on
به خودم افتخار میکنم
- Authors
“اولین بار که فیلیپین رو ترک کردم بیست و یک سالم بود. پدرم تازه بخاطر سرطان از دنیا رفته بود. ما خانواده شلوغی بودیم: چهارتا برادر و چهارتا خواهر، و کسی رو نداشتیم که ازمون حمایت کنه.تو کشور خودمون کار نبود، بنابراین مجبور شدم مهاجرت کنم. الان پانزده ساله که خارج از کشور کار میکنم. مستخدمم اما افتخار میکنم که موفقم. خوش شانس بودم که کارفرماهام مهربون بودن. اما مدت زیادیه که از خانوادهام دور بودم. خیلی بهم سخت گذشته و زندگی غمگینی داشتم. غمگین بخاطر مشکلاتی که مجبور بودم از سر بگذرونم. اما موفق هم بودم. چون اوضاع خانوادهام از قبل بهتر شده.سه تا از خواهر و برادرام با کمک من از دانشگاه فارغ التحصیل شدن، و هزینهی مدرسه تعداد زیادی از خواهرزاده و برادرزاده هام رو هم من دادم. مستخدم بودن کار مشکلیه. ولی پاکه و هیچ دروغی توش نیست. من خیلی سخت کار کردم.نمیخوام تعریف از خود به نظر بیاد، نه اینکه مغرور باشم ولی به خودم افتخار میکنم که وظیفه ام رو انجام دادم. به هدفی که برای خانوادهام داشتم دست پیدا کردم. و وقتی این قراردادم تموم بشه، برمیگردم فیلیپین.” (هنگ کنگ)