- Published on
دیدگاه های من
- Authors
“ما اصالتاً کرد هستیم. خانواده ام سال 1989 اومدن اینجا و مجبور شدیم از صفر شروع کنیم. پدر و مادرم تحصیلات زیادی نداشتن. پدرم فقط تا ابتدایی خونده بود و مادرم بیسواد بود.** برای همین خیلی سخت تونستن خودشون رو با جامعه آلمان وفق بدن**.پنج تا خواهر و برادر داشتم و هیچکدوممون زیاد با دنیای بیرون ارتباط نداشتیم. اما یه معلم بود که خیلی بهمون کمک کرد. اسمش اوتی بود و علاقه زیادی داشت که به پناهندهها کمک کنه. اون داوطلب شده بود که بطور رایگان ما رو آموزش بده. اگرچه فقط ماهی دو یا سه بار میدیدیمش** اما اون دیدگاه های دیگهای از زندگی به من داد**.شاید اگر اون نبود من الان پنج تا بچه داشتم.** بهم یاد داد که راجع به سنتهامون تفکر نقادانه داشته باشم**. اون به فرهنگ ما علاقه داشت، اما این رو هم بهم یاد داد که همهی سنتها خوب نیستن، مخصوصاً برای خانمها. میخواست من آدم منحصربفرد و با اعتماد به نفسی بشم و برای خودم هدف و رویا داشته باشم.نمیخوام بگم قبلاً زندگی خیلی سختی داشتم و الان آدم مدرنی هستم. واقعا فرهنگمون رو دوست دارم، اما چیزی بیشتر از اون نمیدونستم. ولی الان که هر دو دیدگاه های خودم رو میدونم، میتونم از هر کدوم هر چیزی که میخوام رو انتخاب کنم. میتونم به اصالت خودم احترام بذارم، و همزمان زندگیای رو که دوست دارم برای خودم بسازم.” (برلین، آلمان)