- Published on
بچه ای که پدرش را عکاس کرد
- Authors
“اولش فکر کردم یه شوخیه. من فقط بیست سالم بود و اولین باری بود که باهم رابطه داشتیم. ما راجع به سقط جنین حرف زدیم اما من ازش** خواهش کردم به نگه داشتنش هم فکر کنه**. هردو خانواده ما رو حمایت کردن و من قول دادم هرچیزی لازمه براش فراهم کنم.وقتی تصمیم گرفتیم بچه رو نگه داریم من شروع کردم به کار کردن و از هر روش ممکن پول درمیاوردم. یاد گرفتم که روی تیشرت پرینت کنم و طراحی گرافیکی انجام بدم. موبایلم رو فروختم و یه دوربین خریدم. مادرم هم یه وام گرفت و تو خرید دوربین بهم کمک کرد.** تو غنا هیچ کلاس عکاسی برگزار نمیشد** بنابراین مجبور بودم همه چیز رو خودم یاد بگیرم. من از بزرگ شدن دخترم عکسهای زیادی گرفتم. مادرم توی تمرین های نورپردازیم بهم کمک میکرد. فیلمهای یوتیوب رو نگاه میکردم و همه کلاسهای آنلاین کریتیو لایو رو میدیدم و بالاخره انقدر حرفه ای شدم که یه نفر برای عکاسی از مهمونیش استخدامم کرد.بعد برای مراسم عروسی و عکاسی از مراسم شرکتهای خصوصی دعوت شدم.** الان رویام اینه که عکاس مستند ساز بشم.** تو کشور داستانهای زیادی برای نقل شدن هست اما ناشرهای کمی اونا رو منتشر میکنن، گرچه این موضوع نتونسته مانعم بشه. من از یه کشتارگاه عکاسی کردم که شرایط وحشتناکی داشت، با کهنه سربازهای جنگ جهانی دوم تو کل کشور مصاحبه کردم و پارسال سه روز وقت گذاشتم و از یه دهکده** “ویژه بانوان” تو کنیا عکاسی کردم.هیچکس برای انتشار این عکسها بهم پول نمیده بنابراین هزینه سفرهام رو خودم تامین میکنم. همسرم هم الان خیلی ازم حمایت میکنه. اون تو ادیت عکسها بهم کمک میکنه. امیدوارم یه روز بتونم عکسهام رو به رسانههای بینالمللی بفروشم** و اگر بتونم پیشرفت کنم دلم میخواد یه مدرسه عکاسی تو غنا تاسیس کنم.”(آکرا، غنا)