- Published on
استثنایی بودن ، برای من معنی عقب موندن از دنیا رو میداد!
- Authors
“من با برنامهریزی این تصمیم رو گرفتم. تمام کتابهای مربوط به تربیت کودک رو خوندم، چیزایی که مناسب بود رو خریدم و به نظر میرسید همه چیز داره خوب پیش میره. سونوگرافیها نرمال بود.** آدری دقیقاً سروقت بدنیا اومد، مثل خودم وقتشناس**.اما وقتی برای چکاپ دوماهگیش رفتیم، دکتر یکی از همکاراش رو آورد توی اتاق. یه سری جدول داشتن و برامون توضیح دادن که آدری یه جهش ژنتیکی داره.** مشخص بود که یه مشکل جدی داره پیش میاد، اما هیچوقت نگفتن ‘معلول’ یا ‘استثنایی’ هست. فقط میگفتن ‘تاخیر در رشد’ داره، بنابراین من فکر میکردم میتونه بهتر بشه.** اما وقتی برای ازریابی کودکستان رفتیم، واقعیت شوک بزرگی بهم وارد کرد. اونها گفتن شرایطش ‘حاد’ هست، و این چیزی نیست که آدم دلش بخواد راجع به بچهاش بشنوه. ما رو به کلاس بچههای ‘استثنایی’ بردن و من نتونستم اونجا رو تحمل کنم. برای من کلمهی ‘استثنایی’ به معنی عقب موندن از دنیا بود. آینده به نظرم غمانگیز بود. مدام با خودم فکر میکردم که: ‘من برای اینکار به اندازه کافی خوب نیستم. من اون چیزی نیستم که دخترم نیاز داره.’ از اون موقع تا حالا مسیر زیادی رو اومدیم. آدری الان هشت سالشه. شرایط خیلی طاقتفرسا هست چون اون به شدت به من نیاز داره. اما شاد و بازیگوشه. شنا میکنه، بولینگ بازی میکنه و تو گروه رقص هست.همیشه نگران بودم که نتونه دوست پیدا کنه اما الان تعداد دوستاش از من بیشتره. بنابراین حالش خوبه. فکر میکردم خیلی چیزها باید بهش یاد بدم، اما اون بود که مجبور بود یه چیزهایی رو به من یاد بده. من بودم که سخت تلاش میکردم تا زندگی رو تو یه قالب مشخص جا بدم. همه چیز سیاه و سفید بود. حتی زندگی برام یا خوب بود یا بد. نمیتونستم شرایطم، دخترم و حتی خودم رو بپذیرم.