- Published on
از افغانستان تا دانمارک ..
- Authors
“شروع زندگی من دریکی از محروم ترین نقاط کره خاکی رقم خورد. جایی که خبری از امکانات، درس، رفاه و آسایش به چشم نمیخورد ولی گویی که تقدیر چیزی دیگری میخواست. در 5-6 سالگی همراه خانواده مهاجر شدیم و رفتیم به پاکستان. مدتی رو اونجا سپری کردیم و بعد تصمیم گرفتیم ایران بریم. این دوره خاطرات خیلی شیرینی رو برایم رقم زد که گهگاهی تا الان هم یادشون میکنم.شروع دوره تحصیلی رو از اونجا شروع کردم و مدت چند سالی موفق به اتمام دوره ابتدائیه با بلندترین نمرات شدم، یادش بخیر برگههای نتایج را هنوز دارم. بعد از مدتی به** امید اینکه صلح و آرامی به وطنم برگشته، خانواده تصمیم گرفتند که برگردند افغانستان.هرچند شرایط زندگی در جایی مثل افغانستان طاقت فرسا و خیلی سخت هست آن هم برای منی که حداقل تجربه زندگی در کشورهای همسایه رو هم داشتم و اکثراً در ارتباط با مردم و شرایط روز مدام در حال مقایسه بودم، ولی شیرینی وطن و زادگاه کشش خاصی دارد که نمک گیر میکند و از سختی روزگار کمی میکاهد. برای قشر جوان کانکوریک چالش خیلی بزرگی محسوب می شود و برای من هم روی خوشی نشان نداد، با تمام زحمات که کشیدم با نمره نسبتاً مناسب به رشته مورد علاقه ام راهم ندادند، نمیدانم چرا در انتخاب اولم قبولم نکردند و یادم میآید که برای پیگیری تقریبا 6 ماه زحمت کشیدم ولی راه به جایی نبرد.برای همین تصمیم گرفتم که در دو بخش رشته دولتی و رشته مورد علاقه ام تحصیل کنم و روزانه را صرف رشته دولتی و از طرف شبانه در رشته مورد علاقه ام شروع به تحصیل کردم. این چهار سال برایم واقعا نفسگیر بود، چون در پهلوی تحصیل باید کار هم میکردم تا مخارج رشته مورد علاقه ام که در دانشگاه خصوصی تدریس میشد رو بتونم پرداخت کنم. دورهی کارشناسی رو در افغانستان تمام کردم و بعد به دانمارک اومدم. اینجا هم تصمیم گرفتم که در رشته کامپیوتر کار پیدا کنم ولی بنابر مشکلاتی که در تایید اسناد و غیره داشتم مدام با مشکل مواجه میشدم. بالاخره بعد از سپری کردن چند امتحان توانستم که دوره کارشناسیارشد رو در یکی از بهترین دانشگاههای اروپایی (DTU) شروع کنم و مسرانه در تلاشم که رویای خودم و پدرم که همیشه حامی من در امور تحصیلیام بود رو محقق کنم**.”۱۳۹۹.۱۰.۱۹