- Published on
کالج رفتن بهم ثابت کرد که “من میتونم”
- Authors
“تو دوران دبیرستان هیچ مشکلی نداشتم، نیاز نبود خیلی تلاش کنم. کلاس پانزدهم بودم. رهبر گروه رژه بودم، و تو خیلی چیزهای دیگه هم از بقیه بهتر بودم. جایی که من بزرگ شدم، کم پیش میاد کسی تو کالج های بیرون از ایالت خودمون قبول بشه. بنابراین وقتی من تو کالج وست پوینت پذیرفته شدم، با خودم فکر کردم که قراره موفقیت هام ادامه پیدا کنه. اما معدل ترم اولم 2.5 شد.روزهای خیلی سختی رو میگذروندم و فکر میکردم دارم تمام تلاش خودم رو میکنم. شروع کردم به فکر کردن به اینکه: ‘من خنگم؟ اصلا میتونم از پسش بربیام؟’ ترم دوم یه استاد فیزیک داشتیم به اسم استاد براون. اون صادقانه باهام در مورد اشتاباهاتم صحبت کرد. بهم گفت باید بیشتر بخوابم و اینکه تو مهارتهای مدیریت زمان ضعیفم. اما حرفهای محبت آمیز هم بهم زد. بهم گفت تو کلاس شاگرد خوبی هستم و به اندازه کافی باهوش هستم تا بتونم پیشرفت کنم. شنیدن این حرفها حس خوبی بهت میده، وقتی دور و برت پر از آدمهای با استعداده.استاد براون به من راهکارهایی یاد داد تا بتونم بازدهی خودم رو بالا ببرم. شروع کردم به استفاده از تقویم و گروهی درس خوندن و به بقیه حسابان درس میدادم، چون بهترین راه برای یادگیری کامل یه موضوع اینه که به بقیه درسش بدی.هفته ششم از ترم دوم من نتیجه اولین امتحانم رو گرفتم، و نمره ام ‘الف’ شده بود. 90 گرفته بودم اما به هرحال الف بود. به خودم گفت: ‘اوه، وااااای، من میتونم.'”