- Published on
سرپرستی فرزند خواهرم
- Authors
“سه سال با هم بودیم. آدم بدی نبود، سختکوش و تاثیرگذار بود. اما اعتیاد شدیدی داشت که ازم پنهان کرده بود. بعضی وقتها رفتارهای خشنی ازش سرمیزد. یه بار وقتی تو تعطیلات بودیم تو اتاق هتل سعی کرد منو خفه کنه، گوشیم رو شکست و میخواست پاسپورتم رو پاره کنه. بعد تو راه برگشت تو فرودگاه ازم خواستگاری کرد. این رفـتارهاش مثل یه الگو بود که مدام تکرار میشد.** اینجوری بود که یه دعوای شدید میکردیم، ولی بعد از چند روز به شدت ابراز عشق میکرد. میگفت بهم نیاز داره و بدون من حالش بده. به همین خاطر میبخشیدمش و این چرخه بارها و بارها تکرار میشد.** یه دوشنبه صبح مادرم اومد خونهام و گفت پلیس خواهرم رو موقع رانندگی دستگیر کرده. اون معتاد بود. پلیس تو ماشینش یه عالمه سرنگ خالی پیدا کرده بود و سرپرستی پسر دو ساله اش، ‘رابرت‘ رو ازش گرفته بود. **از اون لحظه تمام فکر و ذکرم این بود که رابرت رو برگردونم. **ولی تقریباً غیرممکن بود. باید یه دوره آموزشی ۸ هفتهای میگذروندم و یه خونه دوخوابه تو سانفرانسیسکو اجاره میکردم که قطعاً پولش رو نداشتم. و اینکه هر کسی که با من زندگی میکرد باید از نظر سوابق کیفری چک میشد. میدونستم که دوست پسرم سابقهی خشونت خانگی داره، بنابراین باید انتخاب میکردم: یا اون یا رابرت. من رابرت رو انتخاب کردم و حضانتش رو تو اکتبر ۲۰۱۸ رسماً به عهده گرفتم.