HumansLives
Published on

خواهر بزرگ داشتن و مزیت هایش

Authors

“اونها یه زن و شوهر مسن اهل ایالت لوئیزیانا بودن. اما زنگ‌ خطرهای زیادی درموردشون وجود داشت، مثلاً اینکه تو ایالت خودشون برای قبول فرزندخوندگی تایید نشده بودن.اما پیدا کردن یه خونه برای من و خواهر بزرگ ترم سخت بود. دو سال بود که تو پرورشگاه نگهداری میشدیم، بنابراین موسسه تصمیم گرفت قوانین سختگیرانه‌اش رو کمتر کنه. خونه‌ی ما بیرون از شهر و توی روستا بود. هیچ خونه‌ی دیگه‌ای دوروبرمون نبود. اونجا ما سوءاستفاده‌های جسمی و روحی زیادی رو تحمل کردیم. یادم میاد هر جمعه عصر که اتوبوس مدرسه ما رو دم در خونه پیاده میکرد و میرفت، دلم آشوب میشد.** تنها حامی من خواهر بزرگم ‘لِیسی’ بود.**

پدر و مادر جدیدمون بلافاصله برامون اتاق‌های مجزا درنظر گرفتن تا ما رو از هم جدا کنن، اما ما بازهم راهی برای ارتباط برقرار کردن پیدا میکردیم. حتی الان وقتی لِیسی گلوش رو صاف میکنه بهش نگاه میکنم تا ببینم چه پیام مخفی‌ای رو میخواد بهم برسونه. اون هرکاری میتونست میکرد تا من تنبیه نشم. وقتی من اشتباهی میکردم اون سرزنش میشد. پدرمون یه آدم مریض بود و لیسی هرکاری میکرد تا من باهاش تنها نباشم، حتی اگر به قیمت قراردادن خودش تو یه موقعیت خطرناک تموم میشد. مادرمون برای کارهاش فقط یه نفرمون رو از خونه بیرون میفرستاد و لِیسی همیشه منو داوطلب میکرد و خودش رو کنار میکشید. میگفت: ‘به کِیتی بگو. اون میتونه بره.’ ما ۱۰ سال تو اون خونه زندگی کردیم تا اینکه مشاورِ مدرسه جریان رو فهمید. مادرمون خیلی عصبانی شد و به پدرمون زنگ زد تا بیاد خونه. **من و لِیسی از پنجره رفتیم بیرون و به سمت جنگل فرار کردیم. یادم میاد که برگشتم عقب و کامیون پدرم رو دیدم که با سرعت وارد جاده شد. میدونستیم که دیگه هیچوقت به اونجا برنمیگردیم و هیچوقت خونه‌ای که دوران بچگیمون رو توش گذروندیم نمیبینیم. بعضی از زخم‌ها هرگز التیام پیدا نمیکنه. هر دوی ما بعنوان یه بزرگسال مشکلات زیادی داشتیم. با عزت نفس، شرم و گرفتن تصمیم‌های سالم به مشکل برمیخوردیم. هرکدوم برای غلبه به این مشکلات راه حل‌های خودمون رو داشتیم. اما من بالاخره به جایگاهی رسیدم که یه خونه، یه شغل و روابط باثباتی دارم. **هر از گاهی مردم بهم میگن: ‘ببین چه راه طولانی‌ ای رو اومدی،’ انگار من تنها کسی هستم که از پس گذشته براومدم و موفق شدم. اما آرزو میکنم کاش اونها هم اون دختر بچه‌ای که برای حمایت از خواهر کوچکترش هرکاری میتونست انجام میداد رو میشناختن، و میدونستن هرچیزی که من امروز بهش دست پیدا کردم بخاطر کارهایی هست که وقتی بچه بودیم لِیسی برای من انجام داده.”