HumansLives
Published on

برادرم ناشنوایی ام را کمرنگ می کرد

Authors

“پدر و مادرم چیز زیادی راجع به ناشنوایی نمیدونستن. اونها جوان بودن و داشتن خودشون رو با شرایط زندگی تو آمریکا وفق میدادن. به سختی میتونستن انگلیسی حرف بزنن، بنابراین راهی برای حمایت کردن از من نداشتن. اولین سمعکم رو وقتی دبستان رفتم، گرفتم. استفاده از سمعک خیلی بهم کمک کرد، اما درواقع شنواییم رو بهم برنگردوند، فقط‌ صداها رو بلندتر میکرد. تشخیص صداها برام سخت بود و هنوز مجبور بودم لب‌خوانی کنم، به همین خاطر همیشه از بقیه میخواستم که آرومتر صحبت کنن. طاقت‌ فرسا بود. احساس میکردم سربار بقیه هستم و همیشه دارم ناتوانی خودمو بهشون تحمیل میکنم. درنهایت از تلاش برای ارتباط با اطرافیانم دست کشیدم که این موضوع هم خودش باعث به وجود اومدن مشکلاتی شد. به آدمی که با هیچکس حرف نمیزنه معروف شده بودم.

بچه‌ها خیلی بهم زور میگفتن. بیشتر تعامل اجتماعی که داشتم با برادر بزرگم، برایان، بود. یه رابطه‌ی خواهر و برادری معمولی داشتیم. همدیگرو اذیت میکردیم و باهم دعوا میکردیم. به اینکه تو مدرسه خیلی راحت دوست پیدا میکرد حسودیم میشد. اما اون همیشه عمداً تو راهرو باهام خوش و بش میکرد، حتی گاهی با فریاد، و این خیلی برام ارزش داشت. برای اینکه بقیه میدیدن که اگرچه اونا بهم اهمیت نمیدن، اما یه نفر هست که من براش مهمم. بعد از مدرسه زمان زیادی تلویزیون میدیدیم. با برایان احساس امنیت میکردم، اون تنها کسی بود که مجبور نبودم ازش خواهش کنم زیرنویس تلویزیون رو روشن کنه. هیچ اجباری برای معاشرت کردن یا ارتباط برقرار کردن که برای من چالش برانگیز بود وجود نداشت. فقط جلوی تلویزیون مینشستیم و باهم بودیم. شاید از نظر اون اتفاق مهمی نبود، چون دوستای زیادی داشت، اما برای من خیلی ارزشمند بود. الان هردومون بزرگ و عاقل شدیم و همدیگرو بیشتر درک میکنیم. چند وقت پیش سگ من مرد، خیلی برام سخت بود چون ۱۵ سال باهاش زندگی کرده بودم و خیلی بهش وابسته بودم. هفته‌ی اول نمیتونستم تنهایی رو تحمل کنم. رفتم تو اتاق برادرم و روی تخت اضافه‌ی اتاقش ولو شدم. اون حتی یه کلمه هم نگفت، فقط تلویزیون رو روشن کرد و زیرنویسش رو فعال کرد. کل هفته تلویزیون روشن بود. این روشِ برایان برای موندن کنارِ من بود. زیاد باهم حرف نزدیم، فقط تلویزیون تماشا کردیم. این راهی بود که من بدون صدا بهش بگم احتیاج دارم یه نفر کنارم باشه و راهی بود که اون بهم بفهمونه منظورمو درک کرده.