HumansLives
Published on

ماه عسلی در پاریس

Authors

“ما برای ماه عسل رفتیم پاریس، البته با تاخیر و تو دومین سالگرد ازدواجمون. فکر کردیم جالب باشه اگه با خریدن‌ یه کتاب برای بچه آینده‌مون سفرمون‌ رو به یه خاطره تبدیل کنیم. رفتیم کتابفروشی شکسپیر و شرکا. کتاب ‘مادلین در پاریس’ رو برای یه دختر، و ‘شازده کوچولو’ رو برای یه پسر خریدیم. کتابفروشی کتاب‌ها رو مهر کرد، خودمون‌ هم پایینش تاریخ رو نوشتیم و بعد دیگه فراموششون کردیم.

ما هنوز آماده بچه‌دار شدن نبودیم، حتی پولش رو هم نداشتیم و میخواستیم رو کارهامون تمرکز کنیم. اما خیلی تصادفی، وقتی من سی سالم شد، فهمیدم که حامله‌ام. خیلی هیجان داشتم. من همیشه برای همه‌چیز برنامه‌ریزی میکردم ولی یهو همه نقشه‌هام بهم‌ریخته بود. حس عجیبی‌ داشتم‌، انگار یه نیروی عظیم‌تر زندگیم رو هدایت می‌کرد. مادرم وقتی سی سالش بوده‌ من رو به دنیا آورده، بنابراین فکر میکردم این یه نشونه‌اس. با خودم فکر میکردم: بچه‌ام دختر میشه و ما رابطه خیلی خوبی‌ خواهیم داشت. اما خوشحالی من‌ زیاد طول نکشید، چون بعد از یه مدت کوتاه بچه‌ام سقط شد. ضربه روحی شدیدی خوردم، بد‌تر از اون چیزی که حتی فکرشو میکردم. همیشه فکر میکردم واسه هراتفاقی یه دلیلی هست، حتی اتفاقای بد. اما برای این اتفاق دلیلی پیدا نمیکردم. هیچ روزنه‌ی امیدی وجود نداشت، همه چیز برام ناراحت‌کننده بود. از اینکه افسرده شده بودم خجالت میکشیدم. مثل این بود که از کاه کوه ساخته باشم. اما فکر میکنم من با چیزی بیشتر از، از دست دادن یه بچه روبرو شده بودم. برای اولین بار تو زندگیم اوضاع از کنترلم‌ خارج شده بود‌. باز سعی کردم روی کارم‌ تمرکز کنم و سه سال بعد دوباره برای بچه‌‌دار شدن اقدام‌ کردیم. این بار آماده‌ بودیم، پس‌انداز‌ کرده‌ بودیم‌ و یه خونه کوچیک خریده بودیم که یه اتاق اضافی‌ داشت. اما تو کل دوران‌ حاملگیم‌ نگران‌ بودم. احساس‌ میکردم‌ هرلحظه‌ ممکنه‌ یه مشکلی‌ پیش‌ بیاد. ولی چند روز بعد از هشتمین‌ سالگرد‌ ازدواجمون‌، پسرمون‌ رو‌ به دنیا آوردم‌. آوردیمش‌ خونه‌، توی اتاق خودش. یه شب که روی صندلی راحتی نشسته‌ بودم‌ و داشتم‌ بهش‌ شیر میدادم‌، چشمم افتاد به کتاب ‘شازده کوچولو’ که توی سبد‌ بود. کتاب رو برداشتم‌ و بازش کردم. مهر کتابفروشی‌ رو دیدم‌ و تاریخ دست‌نویسی‌ که پایینش‌ نوشته شده‌ بود: شانزدهم‌ جولای‌، ۲۰۱۲. دقیقاً شش سال قبل از به دنیا اومدن‌ پسرمون.”