- Published on
تبعیض شغلی
- Authors
“من با این طرز تفکر بزرگ شدم که دزدی کردن از سفیدپوستها کار خوبیه. هرکسی به شیوهی خودش با بیعدالتی مبارزه میکنه. اما تو محلهی ما، مردم با وارد شدن به خونهی بقیه و دزدیدن وسایلشون، با دولت مخالفت میکنن. ولی سال1994به ما گفتن که: ‘دموکراسی داره ایجاد میشه، آپارتاید داره از بین میره، وقتشه که یه شغلی یاد بگیریم.’ بنابراین منم گوش کردم. هرکاری قرار بود رو انجام دادم. بیست و پنج ساله که ساختمان سازی میکنم. شرکت خودم رو تاسیس کردم و طبق دستورالعملها کار کردم، اما هیچ نتیجهای نداشت. دولت همیشه راجع به توانمندسازی مردم حرف میزنه و برنامههای تبلیغاتی بزرگی راه میندازه و میگه کسب و کارهای کوچک میتونن برای قرارداد بستن با بقیه شرکتها رقابت کنن. اما همیشه یه تعداد مشخصی هستن که میتونن قراردادها رو بگیرن. اگر دولت به من کار بده، توانمند میشم و میتونم به بقیه هم کمک کنم. در اونصورت میتونم چند نقر رو استخدام کنم و بهشون لولهکشی، نجاری و کابینتسازی یاد بدم. میتونم دستگاه آجرپزی بخرم و چندتا خانم استخدام کنم تا سیمان میکس کنن. اما درحال حاضر حتی قدرت خرید یه پرینتر برای دفترم رو هم ندارم. درآمدم در حد بخور و نمیره. وقتی آپارتاید تموم شد من خیلی امیدوار بودم. اما من بیست و پنج ساله دارم ساختمان میسازم، و هنوز هم تو یه آلونک زندگی میکنم.”