- Published on
تفاوت من با دیگران …
- Authors
” من بدنسازی رو بعد از تموم شدن شیمی درمانیام شروع کردم. اولش فقط به این دلیل که دوباره بتونم سالم بشم. ولی بعد فهمیدم که استعدادش رو دارم. تو مسابقاتی که شرکت میکردم برنده میشدم، بنابراین ادامه دادم. دوست پسرم از این موضوع خوشش نمیومد. به نظرش دیگه خواستنی نبودم. اما همینطور که رابطه ما بدتر میشد، تمرکز من رو بدنسازی بیشتر میشد. اینکه بخاطر یه ویژگی خاص از بقیه متمایز باشم حس خوبی بهم میداد. من خیلی خیلی تو این ورزش خوب بودم. اعضای کمیته بدنسازی فوق العادهان. اونها آدمها رو قضاوت نمیکنن، چون خودشون همیشه قضاوت شدن. چندسال اول واقعاً بخاطر بدنم خجالت میکشیدم. اما به جایی رسیدهام که کامنتایی مثل: ‘ایییی’، ‘زمخت’، ‘چندش’ یا چیزایی شبیه اینا دیگه آزارم نمیده. این آدما رو بلاک میکنم اگه واقعاً بیشتر از یه جمله نمیتونن تایپ کنن. اما هرازگاهی انتقادهای بقیه روی من تاثیر میذاره. هنوزم واقعاً ناراحت میشم وقتی مردم از جنسیت یا تمایلات جنسیام میپرسن. من چندتا قرار ملاقات ناخوشایند هم تجربه کردم. مثلا آخرین مردی که باهاش قرار داشتم بهم گفت: ‘خدای من تو از چیزی که فکر میکردم گندهتری.’ اما علیرغم همه اینا من با بدنم خیلی راحتم. حتی الان نسبت به دوران بلوغم واقعاً حس زنانگی بیشتری دارم. من همیشه لاغر بودم و بدنم هیچ برآمدگیای نداشت. حتی احساس یه زن طبیعی رو هم نداشتم. اما چی طبیعیه؟ آرایش طبیعیه؟ یا بوتاکس؟ یا ژل؟ یا ایمپلنت سینه؟ هممون عیب و ایراد داریم. نقابی که من به صورتم زدم شاید با نقاب بقیه متفاوت باشه، اما هرکسی خودشو پشت یه چیزی پنهان کرده. من پشت ماهیچههام مخفی شدم.”(ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی)