- Published on
سگ کوچک من
- Authors
“این سگ کوچک اهل کشور مالت هست. یه کمپین نجات حیوانات، به دوست من واگذارش کرد و بعد هم دیگه تلفنشون رو جواب ندادن. من داوطلب شدم که چند روز ازش مراقبت کنم، گرچه سگ های کوچک رو دوست ندارم. ولی بعد به دلایلی بهش علاقمند شدم. اون همیشه از سروکول من بالا میرفت. به خودم میگفتم: ‘چرا اینجوری میکنه؟’ انگار چشماش داشت از حدقه بیرون میزد، همه جا دستشویی میکرد، ناخناش بلند بود و وقتی دندوناش رو نشون میداد شبیه یه خون آشام میشد. وقتی پیش دامپزشک بردمش، فهمیدم که قلبش بزرگ شده، ریههاش آب آورده و همهی دندوناش رو باید بکشیم. تو راه برگشت به خونه، رفتم تو یه مغازه تا یه کیف کوچیک براش بخرم، که تا وقتی خوب میشه تو اون کیف حملش کنم. ولی ته قلبم میدونستم حالا که دارم براش کیف میخرم پس حتماً حالش خوب میشه.” (برلین، آلمان)