- Published on
مادرم بهترین الگوی من بود
- Authors
“پدر و مادرم هر دو این طرز تفکر عجیب پورتوریکویی رو داشتن که خانواده از همه چیز مهمتره. اگرچه تو یه مجتمع مسکونی دولتی زندگی میکردیم ولی من هیچوقت فکر نکردم فقیریم. برای همهی تولدها و تعطیلات، جشنهای بزرگ میگرفتیم. همیشه احساس امنیت و حمایت میکردم.یکی از اولین خاطراتی که یادم میاد مال وقتیه که تب کرده بودم و مادرم منو برد تا بخوابونه. وقتی نصفه شب بیدار شدم دیدم هنوز کنارم هست و یه دستمال سرد روی پیشونیم گذاشته. همیشه همینجوری بود. مدام میگفت: ‘دیگه چیکار میتونم بکنم؟ دیگه چیکار میتونم بکنم تا خوشحالشون کنم؟’ و این دقیقاً همون احساسی بود که من وقتی دخترم بدنیا اومد داشتم. سرنوشت اینجوری خواست که وقتی دخترم سه سالش شد حضانت کاملش رو به من بدن. اون زمان من یه فروشگاه لوازم الکتریکی داشتم، اما میدونستم اگر 60 ساعت در هفته کار کنم اون پدری که دلم میخواد نمیتونم برای دخترم باشم.بنابراین سراغ کاری رفتم که نصف اون مبلغ درآمد داشت. اما وقتی دخترم بهم نگاه میکرد و میگفت: ‘بابا دوستت دارم،’ دیگه پول برام مهم نبود. حتی بردن یه لاتاری یک میلیون دلاری هم نمیتونست انقدر خوشحالم کنه.