- Published on
شهروند نگران
- Authors
“جرم و جنایتی که این اطراف اتفاق میوفته داره از کنترل خارج میشه. آدم دیگه حتی موقع راه رفتن تو خیابون هم امنیت نداره. مردم دارن تو روز روشن کیف قاپی میکنن و موبایل میدزدن. اوضاع تو شب خیلی خطرناک تر میشه. این برای کاسبیها خیلی بده. مشتری های ما بخاطر ترس فرار میکنن. پلیس هیچ کاری انجام نمیده، بنابراین مجبوریم خودمون (شهروند ها) یه راهکاری پیدا کنیم.چند وقت پیش یکی از مشتریهام منتظر بود تا کفشش رو براش تعمیر کنم که یدفعه صدای شکستن شیشه اومد و سه نفر رو دیدیم که دارن میدون. اونا شیشه ماشین مشتری من رو شکسته بودن و لپ تاپش رو دزدیده بودن. من دنبال یکشیون دویدم، پیرهنش رو گرفتم و شروع کردم به کتک زدنش. مجبورش کردم به برادراش زنگ بزنه و بگه جونش در خطره. چاره ای نداشتن جز اینکه لپ تاپ رو برگردونن، و منم گذاشتم برن.اما روز بعدش پلیس اومد مغازه ام و** بهم گفت که تو این اتفاق ها دخالت نکنم و اگر تکرار کنم میندازنم زندان**. ولی من باید چیکار کنم؟ اجازه بدم از مشتریهام دزدی کنن؟ در اونصورت دیگه هیچ مشتری ای ندارم. اگر پلیس دلش نمیخواد جلوی بزهکاری رو بگیره، ما شهروند ها خودمون باید اینکارو بکنیم.“(ژوهانسبورگ، آفریقای جنوبی)